جدول جو
جدول جو

معنی غایم شدنک - جستجوی لغت در جدول جو

غایم شدنک
(یِ شُ دَ نَ)
غایم باشک یا غایم موشک. رجوع به غایم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غایب شدن
تصویر غایب شدن
ناپدید شدن، ناپیدا گشتن، پنهان شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قایم شدن
تصویر قایم شدن
پنهان شدن، مخفی شدن
فرهنگ فارسی عمید
(یِ شُ دَ نَ)
قایم باشک. قایم بازی. قسمی بازی اطفال. در این بازی عده ای از حریفان پنهان شوند و چندتن دیگر به یافتن آنها کوشند
لغت نامه دهخدا
(وَ تَ)
در تداول عامه، پشت سر کسی لغاز گفتن. در غیبت او بر او عیب گرفتن
لغت نامه دهخدا
(وَ کَ دَ)
در تداول عوام، پنهان شدن. قایم شدن
لغت نامه دهخدا
(وَ اَ تَ)
ناپدید شدن. پنهان شدن. گم شدن. غرب. (منتهی الارب). غیب. غیاب. غیوب. غیوبه. غیبه. مغیب. اغابه، غایب شدن شوهر. مغایبه. تغیب. (تاج المصادر بیهقی) :
غایب نشده ست ایچ از اول کار
تا آخر چیزی ز علم علاّم.
ناصرخسرو.
از جهان نومید گشتم چون ز تو غایب شدم
هر که گفت از اصل گفته است این مثل: من غاب خاب.
انوری.
او را کنیزک ترکیه ای بود از او غایب شده بود. (انیس الطالبین بخاری) کنیزکی داشتم ترکیه، دو سال است که از من غایب شده است. (انیس الطالبین). در چنین حال نیز درازگوش من غایب شد، قوی پریشان خاطر گشتم. (انیس الطالبین). من گفتم دوازده روز است که درازگوش من غایب شده است. (انیس الطالبین). آن سوار گفت که سه ماه است که هفت شتر من غایب شده است. (انیس الطالبین). از نزدیکان حضرت خواجۀ ما را قدس اﷲ روحه مبلغ بیست و پنج دینار عدلی غایب شده بود. (انیس الطالبین بخاری). از پس آن از میان خلق بیرون آمد و غایب شد. (انیس الطالبین). روز دیگر ملک به عذر قدومش رفته بود. عابدی ازجا برجست... و ثنا گفت چو غایب شد کسی که مجال گستاخی داشت، شیخ را پرسید. (گلستان). چندانکه از نظر یاران غایب شد به برجی رفت. (گلستان).
اگر پیشم نشینی دل نشانی
وگر غایب شوی در دل نشان هست.
سعدی.
دلی که دید که غایب شده ست از این درویش
گرفته ازسر مستی و عاشقی سر خویش.
سعدی (خواتیم).
چون تو حاضر میشوی من غایب از خود میشوم
بس که حیران می بماند عقل در سیمای تو.
سعدی (خواتیم).
صبر مغلوب وعقل غالب شد
تا بدستۀ درفش غایب شد.
سعدی (هزلیات).
ور از جهل غایب شدم روز چند
کنون کآمدم در برویم مبند.
سعدی (بوستان).
شاد آمدی ای ف تنه نوخاسته از غیب
غایب مشو از دیده که در دل بنشستی.
سعدی (طیبات).
تو آن نه ای که چو غایب شوی ز دل بروی
تفاوتی نکند قرب دل به بعد مکان.
سعدی.
گفتم مگر برفتی غایب شوی ز چشمم
آن نیستی که رفتی آنی که در ضمیری.
سعدی (طیبات).
رفیقی که غایب شد ای نیکنام
دو چیز است از او بر رفیقان حرام.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
در تداول عوام، پنهان شدن، در شطرنج پات شدن است یعنی هیچ یک از دو حریف غالب نتواند شدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از غایب شدنک
تصویر غایب شدنک
سرمامک چش مرغک (گویش سیستانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قایم شدنک
تصویر قایم شدنک
سرمامک چش مرغک (گویش سیستانی) نوعی بازی کودکان
فرهنگ لغت هوشیار
اوناکیدن، نهانیدن ناپدید شدن پنهان شدن، در محل خود حاضر نشدن مقابل حاضر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قایم شدن
تصویر قایم شدن
پنهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قایم شدن
تصویر قایم شدن
((یِ شُ دَ))
ثابت و برقرار گشتن، پنهان شدن
فرهنگ فارسی معین